qap man

ساخت وبلاگ
سلامفکرنمیکردم این مدت طولانی گذشته ومن اینجا ننوشتم حالا یماه ذیگه همسر میخوادبره تهران اینبار باهاش نمیرم بخاطر اخلاق ورفتارهاری مادرش .همسرخودش هم راضی ترهست که خودش بره ومن نرم چون اونجا علاوه بررفتارهای مادرش بایدغصه منم بخوره که توفشار وعذاب هستمبرای روز زن همسر بهم نقدی کادودادهماینکه زنجیر طلایی برام خرید وهم دوتاگلدون گل خوشگل .نهارهم بیرون ذعوتم کرددستش درد نکنه وقتی پول داشته باشه خدایش برام چیزی رودریغ نمیکنه خداحفظش کنه همسر همه زجرها وبدبختی هایی که کشیدم رو برام تبیل به خاطره کرده از بس دوستم داره احترامم داره حواسش بهم هست خدایا همه دختران روشوهری مهربون وخوب مثل همسر بده همه زنها اینجرعشقی رو حس کنندخودم ازالان غصه ام گرفته که همسر بره چیکارکنم دلتنگش میشم خیلی بهم وابسته هستیم اینقدر خودش همه کار میکنه که وقتی کنارم نیست حس میکنم فلج هستمخدایا همیشه برام سلامت نگهش دار الهی امینروزگارم میگذره با گریه وغصه برای نداشتن فرزند وتنبلی که هنوز باهام هست طبق معمول ورزش نمکنم شبها سعی میکنم غذا نخورم که مثلا لاغر بشم ولی خبری نیست ولی وزنم ثابت شده نه لاغر شدم نه چاق بازخداروشکر چاقترنشدمدوهفته دیگه پدرم میخوادبیادخونه امون چشمش روعمل کنه اینم ازالان استرس گرفتم که چیکارکنم چی درست کنم امیدوارم خوب پیش برهبرای روزرفتن همسر به تهران هم استرس دارم حالا هنوز بلیط همنگرفته خداکنه همه چیز ختم بخیر بشهحوصله همسایه ها هم ندارم اینقد پز مادرشدن وبچه هاشون رومیدن که همش تودلم غصه میخورم دروغ چرا گاهی حسودی میکنمنه حوصله کتاب خوندن دارم نه حوصله کارهنری انجام دادنخونه امون نیاز به یه نظافت اساسی داره بشدت پرازگردخاک هست حوصله تمییز کردن ندارم کارم یه ظرف شستن ونهاردرست کرد qap man...
ما را در سایت qap man دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : qapmano بازدید : 21 تاريخ : پنجشنبه 19 بهمن 1402 ساعت: 13:36

سلاماوایل اسفند رفتیم تهران خونه مادرشوهر ایناتارسیدیم روز بعدش انفولانزای سختی گرفتم همش تب داشتم وبیماربودم فقد ظهرها بزحمت نهاری درت میکردم 8روز اونجا بودیم سختم بود تا برگشتیم بنده خدا همسر همه جوره هوام روداشت ولی خب هرزگاهی غر میزدماومدیم همش مهمون داشتیم یه روز حواسم نبود وایتکس وجوهر نمک باهم ریختم مردم وزنده شدم تا چندروز ریه وقفسه سینه ام میسوخت سرفه هام بدتر شده بودخونه تکونی نکردم حالی برام نمونده بودکه خونه تکونی کنم یکم جمع جور کردیم باهمسرهمسر عیدی اداره روبهم داد برا خونه خرید کردم برا خودم چیز خاصی نخریدم همش خرج خریدخونه وموادغذایی میشه ازبس همه چیز گرون شدهبرای همسر یه ایرپاد گرفتم کلی ذوق کرد خداروشکر خوشش اومداول رمضون مثل هرسال افطاری دادیم توخونه .خداروشکر خوب بود اش رشته ونون پنیراینا بود حسابی خوششون اومد یه 10-12نفری مهمون داشتیمبعدرفتن مهمونا پری اومد واخرشب باز یعالمه گریه کردم یه جورایی حالم ازخودم بهم میخورهچاق شدم بچه ندارم حوصله هیجکاری ندارم فقد زبون درازی دارم حس بیفایده بودن میکنماشکم همش میاد گریه میکنم خیلی زیاد غصه نداشتن بچه رو میخورمحسرت بچه خیلی تودلم هست نمیدونم خدا چرا اینجوری تنبیه ام میکنهاسال 7سال اززندگیمون میگذره دارم میرم تو43سالگی ولی یه زن چاق تنبل بی بچه هستمخدایا بهم رحم کن بهم رحم کن بهم رحم کندلم خیلی گرفتهراستی عیدتون مبارک امیدوارم دل شما شاد باشه وخدا براتون بهترین ها رورقم بزنه الهی امین + نوشته شده در شنبه پنجم فروردین ۱۴۰۲ ساعت ۱۲:۳۶ ب.ظ توسط یه ادم غرق شده که خدا نجاتش داد  |  qap man...
ما را در سایت qap man دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : qapmano بازدید : 79 تاريخ : پنجشنبه 10 فروردين 1402 ساعت: 16:48